سری گرگ و میش (توایلایت) |
کتاب چهارم: سپیده دم |
نویسنده: استفانی مِیِر |
توضیحات: منسهمیبیشترازسهمعادلانهامدرتجربههاينزدیکبهمرگداشتهام . اینچیزیهکهواقعانمیتونیبهشعادت کنی. بههرحالاینبهطورعجیبیاجتنابناپذیربهنظرمیرسید،روبروشدندوبارهبامرگ ... مثلاینکهمنبرايمصیبتوبدبختینشانشدهبودم . بارهاوبارهاازچنگاشگریخنهبودم،امادوبارهبهسمت منمیآید . اماایندفعهباقبلمتفاوتبهنظرمیرسید .تومیتونیازکسیکهوحشتداريفرارکنی،ومیتونیباکسیکهازشنفرتداريبجنگی . همهيواکنشهايمنبرايروبروشدنباآنقاتلها...هیولاها... دشمنانبود . اگرعاشقفرديکهکمربهقتلت بستهباشد،هیچانتخابیبرایتباقینمیماند . وقتیکاريانجاممیدهیکهبهشخصمحبوبتآسیببرسد،چه طورمیتوانیفرارکنی؟چهطورمیتوانیبدوي؟اگرزندگیاتتنهاچیزيباشدکهمیتوانیبهشخصمحبوبت بدهی،چهطورمیتوانیاینکاررانکنی؟ اگراوکسیباشهکهواقعادوستشداشتهباشی...؟ |
سری گرگ و میش (توایلایت) |
|
کتاب سوم: کسوف |
|
نویسنده: استفانی مِیِر |
|
توضیحات:
درستدرهمانلحظهاعضايخانوادهاشبرايزندگیشانمیجنگیدند،همانگونهکهمطمئنبودماوبرايمنو خودشمیجنگید. یعنیمیتوانستمازنتیجهنبرددیگرباخبرشوم؟چهکسیپیروزوچهکسیمقلوبشده؟آیاتاآنزمانزندهخواهم ماند؟درعملکهاینطوربهنظرنمیرسید .چشمانسیاهش،کهبرايکشتنمنبهشکلترسناکیدرآمدهبود،درستدرلحظهايکهمدافعمنبهنقطهاي دیگرنگاهمیکرد،بهمندوختهشد،لحظهايکهبیشکزمانمرگمبود .درگوشهاي،دور،درورترازاعماقجنگل،گرگیزوزهکشید… |
|
سری گرگ و میش (توایلایت) |
کتاب دوم: ماه نو |
نویسنده: استفانی مِیِر |
توضیحات: در تولد 18 سالگی بلّا که خانواده ی کالن برای او گرفتند دست او با کاغذ کادو زخم می شود و موجب می شود تا جاسپر کنترل خود را از دست بدهد و به سمت بلا حمله کند. ادوارد به موقع می تواند جلوی برادر خود را بگیرد تا صدمه ای به بلا نرسد. پس از آن شب ادوارد و خانواده کالن فرکس را ترک میکنند و این موضوع به شدت بلا را افسرده می کند به طوری که برای دیدن خیال ادوارد از بالای دره به دریاچه ای که زیر آن بود می پرد. ادوارد پس از فهمیدن پیشگویی آلیس در این باره فکر می کند بلا مرده است و به سمت ولترا حرکت می کند ... |
پسوورد:www.98ia.com |
سری گرگ و میش (توایلایت) |
کتاب اول: شفق |
نویسنده: استفانی مِیِر |
توضیحات: ایزابلا ماری سوان دختری هفده ساله از شهر فنیکس در ایالت اریزونا است که به شهر فرکس در ایالت واشنگتن سفر میکند و با پسر خوش قیافه ای به اسم ادوارد کالن آشنا میشود. ادوارد و دیگر کالن ها در هیچکدام از روز های آفتابی به مدرسه نمی آیند. بلا به این موضوع مشکوک میشود و زمانی که راز کالن ها را کشف می کند زندگی او به خطر می افتد ... |