سری گرگ و میش (توایلایت) |
کتاب چهارم: سپیده دم |
نویسنده: استفانی مِیِر |
توضیحات: منسهمیبیشترازسهمعادلانهامدرتجربههاينزدیکبهمرگداشتهام . اینچیزیهکهواقعانمیتونیبهشعادت کنی. بههرحالاینبهطورعجیبیاجتنابناپذیربهنظرمیرسید،روبروشدندوبارهبامرگ ... مثلاینکهمنبرايمصیبتوبدبختینشانشدهبودم . بارهاوبارهاازچنگاشگریخنهبودم،امادوبارهبهسمت منمیآید . اماایندفعهباقبلمتفاوتبهنظرمیرسید .تومیتونیازکسیکهوحشتداريفرارکنی،ومیتونیباکسیکهازشنفرتداريبجنگی . همهيواکنشهايمنبرايروبروشدنباآنقاتلها...هیولاها... دشمنانبود . اگرعاشقفرديکهکمربهقتلت بستهباشد،هیچانتخابیبرایتباقینمیماند . وقتیکاريانجاممیدهیکهبهشخصمحبوبتآسیببرسد،چه طورمیتوانیفرارکنی؟چهطورمیتوانیبدوي؟اگرزندگیاتتنهاچیزيباشدکهمیتوانیبهشخصمحبوبت بدهی،چهطورمیتوانیاینکاررانکنی؟ اگراوکسیباشهکهواقعادوستشداشتهباشی...؟ |
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت